کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

نا مه های عاشقانه نیما به همسرش عالیه

دیشب چیز جالبی خوندم اونم بخشی از نامه های عاشقانه نیما یوشیج به همسرش عالیه

بخشهایی از اون رو اینجا میذارم شاید برای شما هم جالب باشه

 

nima yushij

عزیزم 
 قلب من رو به تو پرواز می کند
مرا ببخش ! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد چشم بپوشان ؟ اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام ، تعجب نکن . خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کنند . عارضات زمان ، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعات داشته باشند و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش می سازند .
اما من غیر از آن ها و همه ی مردم هستم . هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده ، به قلبم بخشیده ام . و حالا می خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم و این خیال مدت ها است که ذهن مرا تسخیر کرده است
می خواهم رنگ سرخی شده ، روی گونه های تو جا بگیرم یا رنگ سیاهی شده ، روی زلف تو بنشینم
 من یک کوه نشین غیر اهلی ، یک نویسنده ی گمنام هستم که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام ارده ی من با خیال دهقانی تو ، که بره و مرغ نگاهداری می کنید متناسب است
 بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم ، به تو خواهم گفت چه طور
 اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا ، امید نوازش تو را به من نمی دهد ، آن جا در اعماق تاریکی وحشتنک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا می کنم
دوست کوه نشین تو
نیما
 تهران/۱۸ حوت/۱۳۰۲

بدون شرح

وای چه خوابی

 

 

نهم شهریور شما رو یاد یه چیزی نمیندازه(۹/۶/۸۰)

امشب برای ما شب خاطره انگیزیه  امشب شب سالگرد ازدواج ماست      دقیقا 6 سال از ازدواج من و علی میگذره ولی هر چقدر فکر میکنم به نظرم بیش تر از 3 سال نمیاد چقدر این روزها زود میگذرن. 8 شب پیش هم تولد علی بو.علی اون شب ۳۴ ساله شد .تولد علی رو تو باغ بابا گرفتیم البته شب قبلش به همین مناسبت یه مهمونی براش ترتیب دادم و خودش تا آخر شب هم نمیدونست چه خبره البته هیچکس نمیدونست به جزء من و خواهرم که اون روز خیلی کمکم بود

.

 با هفت تا آسمون پر از گلای یاس و میخک
با صد تا دریا پر عشق و اشتیاق و پولک
یه قلب عاشق با یه حس بی قرار و کوچک
فقط می خواد بهت بگه تولدت مبارک
 

 امشب  رو به همسرم  تبریک میگم

چشم تو از کهکشان راه شیری هم سرست
پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پر پر است
من نمی دانم چه رازی بین عشق و اسم توست
 اسم تو از هر چه زیباتر دیده ام زیباتر است

به یاد مادر بزرگ

 

ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم

 

ای مادر جان همگی چشم به راهت هستیم

 

تو سفر کرده ای و آسوده شدی از دوران

 

لیک ما غم زده هر لحظه به یادت هستیم

 

  

بعد از یک غیبت  نه چندان طولانی به همه دوستانمون سلام عرض می کنم

ااز بابت این تاخیر از همه عذر خواهی میکنم.

علت این تاخیر از دست دادن یک عزیز بود

یک پیر بزرگوار به نام مادر بزرگ .

کسی که وقتی فکر میکنم دیگه قرار نبینیمش دلم خیلی میگیره.روزها و یا ساعات آخر عمرش روکه به یاد میارم دلم خیلی میسوزه چون وقتی نمیتونست راحت نفس بکشه و برای هر دم و باز دمی کلی مشکل داشت  ما نمیتونستیم هیچ کمکی بهش بکنیم و به قول بابا مثل یک شمع جلوی چشمامون آب میشد خیلی سخت بود ولی وقتی فوت کرد و دیدم دیگه برا تنفس اذیت نمیشه حس میکردم به ارامش رسیده و همین شاید تسکینی برامون بود

 

.دیشب از علی آقا پرسیدم  :واقعا دیگه درب اون خونه بسته میشه اگر اینطور باشه ما صبح روز اول عید رو کجا پس باید بریم (اخه ما هر سال روز اول نوروز رو همه اونجا جمع میشدیم و کلی هم به همه خوش میگذشت)  علی در جواب سوال من فقط سکوت کرد .البته معنای این سکوتش رو خوب میفهمیدم پس من هم سکوت کردم !!

 

 

 

یادش همیشه جاوید