کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

به قـــولِ بابام

به قـــولِ بابام دیکتـاتـور اون بچّه ی دو ساله ست که بیست نـفر مجبورند به خاطــر اون کـارتون نگاه کنند 


به قـــولِ لامارتین شاعر فرانسوی ، تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم.محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا . . . 


به قـــولِ مارتین لوتر کینگ، گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...! 


به قـــولِ مایکل اسکوفیلد همیشه اون تغییری باش که میخوای توی دنیا ببینی. 


به قـــولِ خسرو گلسرخی: بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بی ‌عرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده ایم...! 


به قـــولِ زنده یادحسین پناهی تازه میفهمم بازی های کودکی حکمت داشت 
زوووووووو..... 
تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود 


بهقـــولِ چارلی چاپلین شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز...! 


به قـــولِ حسین پناهی قطعا روزی صدایم را خواهی شنید... روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز.. 

به قـــول ارنستو چه گوارا :
دستم بوی گل میداد 
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند... 
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید... 
یک گل کاشته باشم...! 


به قـــولِ حسین پناهی این آینده ,کدام بود که بهترین روزهای عمر را حرامِ دیدارش کردم؟ 


به قـــولِ والت ویتمن زندگی به من آموخت؛ بودن با کسانی که دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است. 


به قـــولِ ژان پل سارتر از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر می خندد! 


به قـــولِ برتراند راسل مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند، در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند
 

استدلال از نوع سدنایی

5شنبه مهربان همسرم با ماشین خودمون رفته بودن شرکت (چرا که آقا مسعود مسابقات داوری اسیا بود و ایشون ارومیه بودن)

خلاصه اون روز من و سدنا جون با آژانس رفتیم کلاس ژیمناستیک که البته به علت گم شدن کلید سالن کلاس برگزار نشد

راه برگشت تصمیم گرفتیم پیاده برگردیم و از 3 تا پارکی که سر راهمون تا خونه بود استفاده کنیم در انتهای مسیر سدنا جون خیلی خسته بود و در اون مسیر هم نه آژانس بود و نه تاکسی به 133 هم زنگ زدیم ولی ماشینی تو مسیر ما نداشت همه درها انگاری بسته شده بود ولی هنوز ته دلم مطمین بودم یه اتفاق خوب میفته

و همون موقع یک پژو نقره ا ی چراغ زنان به سمت ما اومد با خودم گفتم یا فرشته است یا شیطون ولی انگار خدا مثل همسشه با ما بود ....................................بله فرشته بود

یه آقای مسن و خنده رو  و خوش برخورد و با شخصیت که به گفته خودش بخاطر سدنا برا ما نگهداشته بود و ما رو تا منزل رسوندو وقتی پیاده شدیم خیلی ازش تشکر کردیم و با خودم گفتم پس هنوز هم میشه این مردم  رو دوست داشت و بهشون اعتماد کرد

و اما شب  که بابایی  اومد خونه وقتی که داشتم  جریان صبح رو براش تعریف میکردم سدنا پرید جلو بابایش و با یه لحن با مزه ای گفت:

بابا ببین من و مامان میشیم 2 تا ولی شما یکیی

بابایی:خوب سدنا جون این یعنی چی؟

سدنا:یعنی ماشین همیشه برا ما و شما با آژانس برو شرکت

من و علی هم در حالیکه دراستدلال دخترمون مونده بودیم زدیم زیر خنده و بابایی در حالیکه قربون صدقه دخمری  با این استدلال کردنش میرفت یه چشم محکم گفت و با دخمری مشغول کشتی گرفبن شدن و خونه از جیغ و خنده های اونا رفت رو هواااااااااااااااا


خدا جونم شکرت برا همه نعمتهات

عاشقتم خدا جونمممممممممممممممممممممممممم

خودت باش

سعی نکن متفاوت باشی . فقط خودت باش . این روزها خوب که باشی متفاوت میشوی



, اما سدنا عسل ما

این روزها سدنا جون مشغول کلاس ژیمناستیک و شنا هست و کلی لذت میبره و من از تماشای شادمانی او دو چندان لذت رو  میبرم و کلی انرژی برای زندگی و تحصیلم میگیرم دیشب به مهربان همسر میگفتم کاش میتونستی شما هم سر کلاسهاش حاضربشی و کلی از تماشای دخترت حین تمرین لذت ببری


از ماه آینده هم کلاس زبانش رو هم از سر میگیره و در ترم 10 مشغول به آموزش مجدد زبان میشه

 همیشه دوست داشتم تفریح و آموزش در کنار هم باشه  چون دلم نمیخواد خاطرات کودکی دخترم پر از خستگی و آموزش خشک باشه دوست دارم بچگی کنه و در کنارش او گوشه ها چیزهایی هم یاد بگیره

دوست دارم شاد باشه از ته دل بخنده و حتی جیغ بزنه چون ذاتا بچه پر انرژی و شادیه و نمیخوام چیزی باعث بشه از شادیش کم بشه


این روزها خودم رو برا آزمون ........آماده میکنم و به این نوع انرژی سدنایی نیاز مندم 




  خدایا خیلی دوستت دارممممممممممممممممممممممم و همیشه شکر گذارتممممممممممممم