کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

بعد از یک غیبت کبری

وای سلام
ما یعنی
من
بابایی
و
عسلکمون
به زودیییییییییییی
اااااااااااااااااااااااااااااپپپپپپپپپپپپپپپپ (آپ)میکنیم
دعا کنین تلفن زودتر وصل بشه حداکژر تا اواسط هفته آینده با کلی خبر و عکس از مسافرت نوروزی و کلی چیزای خوف میایم
از همه دایی جونها و آق عموها .خاله جونی ها و همه مامان باباهای ماهی که این مدت ما رو تنها نذاشتن همین جا ممنون و میگیم که
ما به زودی میایم و قول میدیم کمتر غیبت کنیم
بعدا مفصل علت غیبت رو توضیح میدم

آپ میکنم

عسلکم سلام

ببخشین خیلی دیر اپ کردم این روزا سر مامانی و بابایی خیلی شلوغ بود روزا کلا دنبال خونه بودیم شبها هم با کلی خستگی میومدیم خونه ولی بالاخره اونی که می خواستیم پیدا کردیم یه جای خوب یا یک اتاق خوابه اضافه برا عسلکمون همین پریشب بابای و ۲ تا بابا بزرگها رفتن و برامون قول نامه کردنش مبارکه گلم

بابایی میگه نی نی به این خوش قدمی نیومده این همه برکت با خودش داره میاره وقتی بیاد چی کار میکنه من و بابایی خیلی خوشحالیم برا اتاقت کی نقشه کشیدم می خوام قبلا از رفتن یه رنگ خوشمل برات بزنم ولی هنوز نمیدونم چه رنگ ؟؟؟؟؟؟؟

و اما جریان این عکسها

این عکس بالایی خرس خاله جونه که لباس عسلک رو تنش کرده  این لباسو ۲۰/۹/۸۶ یعنی اون موقع که ما هنوز نمیدونستیم عسلکی هم هست برات خریدیم یعنی به اصرار خاله جون مامانی .میگفت دستم سبکه اگر نخری خودم  می خرم منم برا اینکه خاله ای به زحمت نیوفتن خریدمش ولی راست میگفت دست خاله جون خیلی سبک بود چون بعد از ۱۵ روز دیگش ما فهمیدیم یه عسلک داره به خانواده اضافه میشه

 

hedye zanamoo janاما این ۲ تا شاخه گل که در اصل شمع هستن رو آتی جون یعنی زن عمو جان شما برامون هدیه گرفتن یکیش برا تولد مامانی یکی هم  برا خبر حضور عسلک

 

 

inam aroosaketاین عروسک رو هم روزی که رفته بودم برا تولد بهار کادو بگیرم برا عسلکم خریدم البته اون روز هم از عسلک خبری نبود

 

 

inam eidoonatاین دستکشها رو هم روز عید غدیر برات عیدونه گرفتیم گفتم که اون شب دیر وقت از خونه اومدیم بیرون و همه جا بسته بود ولی چون دوست داشتیم حتما یه چیزی بگیریم اینها رو برا عسلکمون  گرفتیم

 

 

این کقشها رو هم سال ۸۲ خریدیم بابایی خوشش اومد و برات گرفت ولی اگر عسلکمون پسمر بشه این کفشها میمونه پشت دستمون

 

 

این هم که همون لباس شماست که هنوز تن خرس خاله جونی نرفته

 

 

واییییییییییییییییییییی

اگه گفتین این کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هر کس درست حدس بزنه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

pishiاین هم پیشی زبله که مامانی دیگه نمیتونه اونو بغل کنه چون برا عسلکم ضرر داره هر چند که تحت نظر دامپزشک و مشکلی نداره و هفته ای ۲ بار حموم میشه ولی  به خاطر عسلکم به اون حتی دست هم دیگه نمیزنم

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

عید

یاران

           

                       عیدتان مبارک

اسمتو فعلا گذاشتیم عسلک

عسلک مامان سلام

با امشب ۲ شب میشه که ما یعنی من و باباجون از وجود تو مطلع شدیم همه حرف خونمون شده عسلکمون ۲ شب از بهترین شبهای زندگیمون با بابایی خیلی خوشحالیم

 بابا امروز می پرسید به نظر من دختری یا پسر ؟ نمیدونستم چی بگم ولی خودش گفت مهم نیست همین که سالم باشه  و صالح بشه کافیه بابایی تو راه که میومدیم یاد بچه گی های مامان کرده بود و میگفت که شما هم مثل کوچولویی های من تپل و خوشگل میشی البته این نظر بابایی بود ولی منم مطمئنم خوردنی میشی  اگر حافظه اتم به بابا ببره که معرکه میشه میبینی که بچگی های منو یادشه حتی میگه من یه دامن قرمز پلیسه با کفش قرمز داشتم که اون خیلی اونها رو دوست داشته  

 امروز صبح اومد بالا سرمون و آروم منو  برا صبحونه بیدار کرد می گفت مامانی باید به موقع و کامل  صبحونه بخوره تا هم خودش و هم نی نی تو شکمش روزای خوبی رو بتونن سپری کنن با اینکه خوابم می اومد ولی دستشو گرفتم و از رختخواب به خاطر هر دوتون پا شدم و اول ۲ تا خرما خوردم بعد جای دوستان خالی نصف یه انار شیرین رو آخه تو کتابی که مریم جون داده  برا این روزها کلی آداب نوشته مثلا چی بخوری ؟کی بخوری؟ چه دعایی بخونی ؟چی کار بکنی؟ چی کار نکنی؟ و کلی چیزه دیگه که همه رو به خاطر عسلکم رعایت میکنم

 امروز با خاله زینب در مورد شما تلفنی صحبت می کردم آخه اون ماما هستش و تو این صفر ۲۸۰ روزه می تونه راهنمای خوبی برا هر دومون باشه در ضمن خاله جون سمیرا هم برامون اس ام اس کرده بود و خواسته بود جیگر عسلکمو بخوره و  تولد مامانی رو هم تبریک گفته بود منم هم از اینجا و هم اس ام اسی ازش تشکر میکنم خیلی با محبته

راستی گلم امروز تو کتابی که می خوندم نوشته بود  که تو یک کیسه پر مایع شناوری یه مغز ساده و ستون فقرات و دستگاه عصبی  داری و همینطور یه جیزایی از دهان و ارواره و دستگاه گوارش رو هم داری معده و قفسه سینه ات هم در حال شکل گرفتنه قلبت به صورت یه بر امدگی بزرگ جلوی سینه ات قابل روئیته که تا پایان هفته ششم شروع به تپیدن میکنه  ۴ تا جوونه کوچولو هم داری که به زودی تبدیل به دستهای نازو پاهای کوچولوت میشن

از قدت بگم مامانی که خیلی رعناس الان عسلک ما ۶ میلی متره یعنی اندازه یه هسته سیب

 الان این شکلی شدی مامانی ولی به زودی خیلی خوشمل تر میشی

نگران نشو منو بابای کاملا مواظبت هستیم و هر کاری که لازم باشه انجام میدیم تا شما راحت و سلامت باشین

با فرشیده جون دکترمون که دختر دائیمون هم هست(یواش یواش باید هم رو بشناسی)در مورد شما دیشب صحبت کردم نمیدونی چقدر از شنیدن این خبر که شما به وجود اومدی خوشحال شد

و کلی سفارشتو کرد امروز عصر هم طبق دستور ایشون رفتم و برات اسید فولیک۵ و کلی چیزای تقویتی خریدم فردا هم قراره دوست بابایی یه مدل  قرص آمریکایی بیاره  برات که خیلی مفیده منم هر چیزی که برات مفید باشه رو شروع به مصرف کردم البته یه چند ماهیی میشه که دارم خودمو و بدنمو برا اومدنت اماده میکنم پس جای هیچ نگرانی نیست همه چیز مرتبه ذخایر بدن مامانی کافیه کافیه

  از خدا هم سلامتی تن و روحتو خواستم و میدونم که اونو  هم بهمون میده پس تو هم در کمال آرامش سیر تکاملی خودت رو طی کن همه چیز اینجا برا اومدنت اماده اس  این روزا بابای به فکر عوض کردن خونه افتاده دیشب میگفت که باید برات یه خونه تهیه کنه که یه اتاق مناسب برا وسایل شما داشته باشه اخه الان خونمون یه خوابه اس ولی بابا قول داده اگه خدا بخواد یه تغییری بده من و بابایی خیلی دوستت داریم و بی صبرانه منتظریم روی ماهتو ببینیم و ببوسیم ولی خیلی دیگه مونده   

دوستت داریم خوب بخوابی

مامانی و بابایی