کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

سدنا گفت ممه

وای که چقدر خوشحالم  

 

 

چقدر لذت بخشه  

چقدر هیجان داره 

 

هر روز که میگذره شیرین تر میشه 

سدنا رو میگم  

۱۹ فروردین بود که عسلکم برا اولین بار درست لحظه نهار که همه سر میز مشغول صرف غذا بودیم در حالیکه با خودش در حال بازی بود برا اولین بار کلمه ما ما و ابا (فتحه روی الف) ما رو سورپرایز کرد طوری که من دست از غذا کشیدم و بغلش کردم و تا تونستم غرق بوسه اش کردم بعد خاله جون و............

خدا جون شکر  

خیلی شکر  

سدنا بالاخره بعد از ۱ هفته که مدام جیغ میزد و سعی میکرد یک چیزی بگه بالاخره تونست و خودش هم کلی خوشحال بود 

۱۸ فروردین سال(۸۷) گذشته بود که ساعت ۱۰:۱۰ صبح برا اولین بار تو شکم مامانی تکون خورد و ابراز وجود کرد و امسال با یک روز تفاوت طور دیگه ای ابراز وجود کرد 

شکر 

شکر 

حالا دیگه شیطونک فهمیده ما از این حرکت خوشمون میاد مدام این کلمه رو تکرار میکنه و با لبخند شیطنت آمیز ما رو نگاه میکنه و منتظر عکس العمل ما میمونه  

الهی فداششششششششششششش  

 

دختر نازم در حال آب بازی 

سدنا معمولا قبل از دوش گرفتن ۲۰ تا ۳۰ دقیقه باید آب بازی کنه 

خدا رو شکر از اب هم نمیترسه و حمام کردنش با لذت و بازی همراهه و تا وقتی که نمیخواد لباس بپوشه کاملا سر حاله و خبری از گریه نیست

تقدیم به بهترینم

تو همانی   

 

روزگارت آسمانی
آسمانت صاف و آبی
ای بلندای سخاوت
ای صدای زندگانی
*
دست هایت مثل باران
بر تن خشک درختان
چشم هایت مثل چتری
در سکوت سبزه زاران
*
حرف هایت ساده و صاف
قلب تو شفاف شفاف
بر لبت همواره دیدم
واژه های ترد زر باف
*
آرزویت بودن من
بودن و آسودن من
تو نمی خواهی که باشی
شاهد فرسودن من
*
مهربان و بی ریایی
از پلیدی ها جدایی
همنشین خلوت من
هدیه ای از کبریایی
*
مثل یک طرح غروبی
حک شده بر سنگ و چوبی
هر کجا هستم تو هستی
بس که خوبی ، بس که خوبی
*
سایه سار یک درختی
هر کجایی که نشستی
مهر تو پاشیده چون نور
بس که تو بخشنده هستی
*
من ندارم جز غم تو
جز غم و جز ماتم تو
تو مرا در خود صدا کن
تا نمیرم از غم تو
*
آرزویم بودن تو
بودن و آسودن تو
من نمی خواهم که باشم
شاهد فرسودن تو
*
دست من در آسمانها
بر لبانم کرده مأوا
یک دعای بی نهایت
در سکوت نیمه شب ها

*
روزگارت آسمانی
آسمانت صاف و آبی
*
ای بلندای سخاوت
ای صدای زندگانی
*
از پی گمگشته خود
هر چه گشتم باز دیدم
تو همانی ، تو همانی
... 

خدای من

به تو میبالم 

به تو که از آن منی  

به تو که همیشه باعث آرامش روح منی 

به تو و با تو بودن میبالم   

منو لحظه ای و آنی تنها نذار 

 با تمام وجو د میگم دوستت دارم  

 

 

 

 

خدای خوب و  

 

 

مهربونم

هم شاد و هم غمگین

  

سدنا مشغول شیطونی این روزها سدنا نیاز به مراقبت شدید داره چون مدام در حال جنب و جوشه و هنوز کاملا تعادل نداره و موقع نشستن باید حتما تعدادی بالش اطرافش گذاشت تا چپه نشه

 

 

  

 

سدنا این روزها یاد گرفته که شصت پاشو بخوره و از این کار او تفاصیر مختلفی صورت میگیره 

ولی من خودم خیلی این حرکتشو دوست دارم چون همیشه برام با مزه بوده  

 

 

 

سدنا روز سیزده به در در کنار سبزه امسال

 

 

امروز  از صبح که بیدار شدم یه جورایی ناراحتم و حس میکنم  حتی برنامه های طنز رادیو و تلویزیون هم نمیتونه خوشحالم بکنه بعد از چند روز که الهه جون دختر خاله جاری جان تو کما بودن فوت شدن و امروز تشیع جنازه این گل ۲۰ ساله است  

 برای شادی روحش صلوات

چقدر مرگ نزدیکه  خدا جون 

معرفی کتاب: 

راستی اگر بتونین کتاب در آغوش نور رو بخونین میبینید که معرکه است و پذیرش مرگ رو راحتر میکنه اشتباه نکنین این یک کتاب مذهبی نیست بلکه توسط یک نویسنده امریکایی نوشته شده و۳۸ بار چاپ شده واقعا قشنگه خیلی زیاد قیمتش هم فکر کنم ۱۹۰۰ نومان باشه حتما بخونین