کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

سدنا در 13 ماهگی

سلام 

نمیدونم چرا یعضی اوقات حوصله نوشتن ندارم گاهی هم وقت  اون رو ندارم اینه که یه دفعه میبینی ۲ ماه آپ نکردم  

حالا بعد از ۲ ماه اومدم ولی اینقدر اتفاقات این مدت افتاده که نمیدونم از کجا شروع کنم  

۱۰ مهر به اتفاق مادر شوهرم و پدر شوهرم رفتیم مشهد جای همه خالی خیلی خوش گذشت بعد از مشهد به قطعه ای از بهشت روی زمین رفتیم یه جایی به نام لاویج که طبیعتش مسحور کننده بود مسافرتمون نزدیک به ۱۲ روز طول کشید سدنا خانوم هم واقعا در طول مسافرت عالی بود کوچکترین اذیتی نداشت و همه ازش راضی بودیم فقط یه عادتی که داشت این بود که تا تو ماشین مینشستیم می می میخواست و اصلا یه جورایی در این رابطه شرطی شده بود  

 

نهمین سالگرد عقدمون رو هم ۲۸ مهر به اتفاق جاری جان و همسر گلشون در یک رستوران با یک شام همراه سدنا جشن گرفتیم و البته کادو گرفتیم و کادوی همسری که ۱ شب جلوتر به من به همراه یک دسته گل خوشگل مریم و رز . 

 

و اما سدنا این روزها 

نه اینکه چون دخترمه بگم همه کسایی که با سدنا در تماسن میگن دختر فوق العاده باهوشیه سدنا این روزها ۷ تا از اعضای بدن و لباسهاشو به انگلیسی میدونه finger,nose,head,eyes,socks,shoes و نشون میده ۳ تا از میوه ها رو هم میدونه و از بین کارتهای بازیش اونها رو بیرون میکشه(apple,orange .banana) سدنا دیشب به طور رسمی راه افتاد و حتی وقتی تمام برقها رو خاموش کردیم بخوابیم از ذوق راه رفتن خوابش نمیبرد طوری که خودشو از رختخوابش بیرون کشید و بعد از اینکه به اولین پایه مبل دسترسی پیدا کرد بلند شد و راه افتاد و منم خواب آلوده و خسته پشت سرش که نکنه بیفته ولی این دفعه دیگه مثل دفعات پیش نبود انگاری تعادلش خیلی بهتر شده  

سدنا هر چیزی رو که میخواد خیلی خوب منو متوجه خواستش میکنه و هر چیزی رو که من ازس بخوابم و اطرافش باشه میفهمه و میده  

یه اتفاق جالب :

2  شب پیش وقتی از مهمونی به همراه مادرجون سدنا و آقا جونیش (پدر و مادر علی آقا)بر میگشتیم از اونجای که عمو کوچیکه سدنا یک آکواریوم نسبتا بزرگ داره و سدنا هم که عاشق به قول خودش فیش هست نرسیده به خونه اونها  دقیقا 2 تا خونه مونده به خونشون یک دفعه شروع کرد به فیش فیش کردن و منزل عمویی رو نشون دادن و همه ما رو متعجب و هیجان زده کرد که تو تاریکی شب چطور سدنا از سر کوچه خونه اونها رو شناخته البته خونه مامانی خودم رو چون بیشتر با هم میریم رو که از 9 ماهگی میشناخت و وقتی میرسیدیم با دس دسی کردن و ذوق کردن به ما میفهموند که این کوچه و خونه رو میشناسه  

بقیه باشه بعد چون سدنا بیدار شده

نظرات 13 + ارسال نظر
Mostafa پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.Bia2Forex.Blogfa.com

سلام دوست عزیز
من امروز به وبلاگت اومدم تا یه درخواستی ازت بکنم به عنوان یک همکار یک لطفی در حق من بکن میخوام به وبلاگ من یه سری بزنی .در مورد فارکس اطلاعات داری یا نه؟ اگه داری خوشحال میشم تجربیاتت رو در اختیار من هم قرار بدهی ولی اگه اطلاعی نداری ازت میخوام وبلاگ من رو مطالعه کنی شاید مسیر زندگیت از امروز تغییر کرد و تو هم به جمع تاجران دنیای فارکس پیوستی . در نهایت اگه یه لطف کوچیک هم در حق من بکنی خیلی خیلی ازت ممنون میشوم . ازت میخوام روی عکس اون خانم که کنار وبلاگ من هستش کلیک کنی فقط و وارد سایت اصلی بشی . فقط همین . دوست من با این کار ترافیک وبلاگ من رو نزد اون سایت بالا میبری و من به عنوان یک ایرانی میتونم رتبه ی اول رو در اون سایت بیارم و اتفاق دیگه ای رخ نمیدهد اگه میتونی برای کمک به من لینک وبلاگم رو به ادلیستت هم بفرستی ممنون میشم . پیشاپیش از لطفی که در حق من میکنی ازت ممنونم
بعد از اینکه اون لطف رو در حقم انجام دادی بهم یه خبری هم بده .راستی با تبادل لینک موافقی؟ اگه اره لطفا من رو با نام" اموزش فارکس" لینک کن بعدم بهم بگو با هرنامی که میخواهی لینکت کنم

سحربانو پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 05:21 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

سلام
به به چه عجب از این طرفا.
آخییییییییییی خدا بیگه داره این عسل رو و استون.

منم دیگه.... پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 10:32 ب.ظ

سلااااااااااااااام



سلااااااام


سلاااااااام مامانه سدنا.


سلام خواهری


خوفی؟


ای جونه دلم.

اینه دیگه..

همه میگن هوش و استعدادشم

به خالش رفته..(زبووووووووون)


ژنه دیگه.ببین ژن چه ها که نمیکنه(زبوووووووون)

هم شیطونیش..هم هیجان طلبیش

هم استعدادش به خودم رفته...

فداش بشم..


الان که دارم برات کامنت میگذارم خودش

اومده تق تق میزنه به در اتاقم..

برم که درو براش باز کنم ..

با توجه به این که خوتدم میدونی بیاد

این جا به من امون نمیده و باید کیبوردو


در اختیارش بگذارم خدا حافشی میکنم.

فعلا.بای.

آزاده شنبه 30 آبان 1388 ساعت 08:45 ق.ظ http://dibache.blogsky.com

واقعا جالب بود براش اسفند دود کن

ققنوس شنبه 21 آذر 1388 ساعت 11:01 ق.ظ

ماشالله
هزار ماشالله

لیدا مامان آرمیتا یکشنبه 22 آذر 1388 ساعت 09:09 ق.ظ http://www.armitanazari.blogfa.com

ماشاالله به این سدنا گل و باهوش بابا شما هم مثل من سالی یک بار پست میذاری

مامان آرین یکشنبه 22 آذر 1388 ساعت 11:21 ق.ظ http://ariankocholo.blogfa.com

خب مبارکه راه افتادنت. همیشه به مسافرت. زیارت قبول

یلدا پنج‌شنبه 26 آذر 1388 ساعت 12:47 ب.ظ http://yalda1982.blogfa.com/

سلام خوبین؟ من امروز برا اولین بار به وبلاگتون سر زدم و متوجه شدم اسم دختر خوشکلتون بی نظیر و تکه !منم دنبال یه اسم با همین خصوصیات می گردم!
میشه به وبلاگ دختر من سری بزنیین و در مورد انتخاب اسمش بهم کمک کنین؟؟

راحله جمعه 27 آذر 1388 ساعت 07:13 ب.ظ http://golpesarema.persianblog.ir

سلام.خدا براتون نگه داره این دختر باهوش رو.

منیره شنبه 28 آذر 1388 ساعت 12:39 ب.ظ http://monireh-abbassi.blogfa.com

سلام عزیزم

دلم برات خیلی تنگ شده

مواظب خودت و سدنای عزیزم باش

ریحان یکشنبه 29 آذر 1388 ساعت 09:19 ب.ظ http://reyhan-mehdi.blogsky.com

سلام عزیزم . میدونی وبلاگ من و تو چقد شبیه همه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط یه مشکلی هست یه کم وبلاگت بهم ریخته

یلدا سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 10:50 ق.ظ http://yalda1982.blogfa.com/

ممنون از اینکه بهم سرزدین!

سمیه دوشنبه 28 دی 1388 ساعت 06:24 ب.ظ

وای خوش به حالت .خدا برات نگهش داره.برا منم دعا کن مامان شم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد