شگفتا:سلام آغاز هر دیداریست ولی در نماز پایان است .شاید این بدین معناست که پایانه نماز آغاز دیدار است . دکتر علی شریعتی
هر از گاهی توقف بین راه فرصت خوبی است برای دیدن مسیر طی شده و نگریستن به مسیر پیش رو...
تواناترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند
چه ساده با گریستن خود زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو معمایی می سازیم به نام زندگی.
یادم باشد فردا ،حتما، ناز گل را بکشم...
حق به شب بو بدهم...
و نخندم دیگر، به ترکهای دل هر گلدان...!!
و به انگشت، نخی خواهم بست تا فراموش نگردد فردا...! زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد...
و بدانم که شبی خواهم رفت...
و شبی هست که نباشد، پس از آن فردایی
با یک دنیا سلام
ما اومدیم یعنی من بابایی و دختر گلمون سدنا
دوستان زیادی برامون کامنت گذاشتن و ما رو شرمنده لطف خودشون کردن ولی با وجود کار خونه و بچه داری و یه کار ترجمه خیلی وقتی برام نمیمونه که به همه سر بزنم پس پیشاپیش منو ببخشین به خدا بی معرفت نیستم ولی در اولین فرصت از خحالت همه دوستان ان شاالله در میایم
و اما سدنا فرشته کوچولوی کلبه ما امروز در حالی پا به 3 ماهگی گذاشت که کلی اون پاهای ناز و سپیدش درد میکرد دردونه ما امروز 2 ساعت و 20 دقیقه مانده بود تا به 3 ماهگی پا بذاره که با یک سوزش شدید تو پاهاش مواجه شد اول پای راست و بعد پای چپ
بله دختر ناز ما امروز واکسن داشت یکی خوراکی و 2 تا تزریقی الهی بمیرم برا اون اشکهاش برا اولین بار بود که مروارید اشکهاش رو گونه های کوچولوش رو میدیم که چه آروم و معصومانه می غلطیدن و با آوای مظلومانه و پر از دردش دل منو بابایی رو داغون کرد
سدنا در حالی واکسن زد که من از ترس به گوشه اتاق واکسیناسیون رفته و با دست در گوشهامو گرفته بودم تا صدای گریه اش رو نشنوم و بابایی هم در حالی که سدنا رو تو آغوش داشت سرش رو به کناری گرفته و چشمهاشو محکم بسته بود تا درد کشیدن این کوچولو رو نبینه
دخترکم بعد از واکسن خیلی گریه کرد ولی خوب برا سلامتیش لازمه این جمله ای بود که من از صبح با خودم مرتب تکرار میکردم تا به خودم دل داری بدم
از امروز تا 48 ساعت هم باید هر 6 ساعت بهش قطره بدم
و اما جای خوب ماجرا اینجاس
سدنا در آغازین روز 3 ماهگی وزنش شده 700/4
قدش شده 59
و دور سرش هم 41
400/1 به وزنش اضافه شده
7 سانت به قد
و5 سانت هم به دور سرش
در کل خدا رو شکر همه چیز خوب بوده
البته طی این مدت به دلیل نگرانی های مادرانه 3 بار برا کنترل وزن گیری به کلینیک برده بودمش
و هر بار هم رضایت بخش بود
شبها کمتر از قبل بیدار میشه و شب و روز رو بالاخره پیدا کرد
گلاب به روتون بیرون رویش هم بهتر شده
خلاصه اینکه دخمر ما کلی خانوم شده
الان هم به واسطه قطره استامینوفن خوابیده و من تونستم بیام و آپ کنم
دختر نازم
۴۰ روزگیت مبارک
تقدیم به تمام دختران گل ایرونی
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر
شاخه ی پر گل این گلزاری
من در اندام تو یک خرمن گل میبینم
گل گیسو گل لبها گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم
گل عفت گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ گل فردای سپید
می خرامی و تو را مینگرم چشم تو آینه ی روشن دنیای من است
تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی
راست چون شاخه سر سبز و برومند شدی
همچو پر غنچه همه لبخند شدی دیده بگشای
و در اندیشه ی گل چینان باش
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آن کس که گرد همه ی گلها به هوس میچرخد
بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست
که سراسیمه دود در پی گلهای لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش نا پاک
تو گل شاداب منی به ره باد مرو غافل از باغ مشو
ای گل صد پر من با تو در پرده سخن میگویم
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد بر شاخ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ
دخترم با تو سخن میگویم
عشق دیدار تو بر گردن من زنجیریست
و تو چون الماس درشتی کمیاب
گردن آویز بر این زنجیری
تا نگهبان تو باشم ز حرامی در شب
بر خود از رنج بپیچم همه روز
دیده از خواب بپوشم همه شام
دخترم گوهر من تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار
دزد را دوست مخوان چشم امید بر ابلیس مدار
دیو خویان پلیدی که سلیمان روی تو اند همه گوهر شکنند
دیو کی ارزش گوهر داند
نه خردمند بود آنکه اهریمن را از سر جهل سلیمان خواند
دخترم ای همه ی هستی من
تو چراغی تو چراغ همه شبهای منی به ره باد مرو
تو گلی دسته گلی صد رنگی پیش گلچین منشین
تو یکی گوهر تابنده ی بی مانندی
خویش را خوار مبین ای سرا پا الماس