5شنبه مهربان همسرم با ماشین خودمون رفته بودن شرکت (چرا که آقا مسعود مسابقات داوری اسیا بود و ایشون ارومیه بودن)
خلاصه اون روز من و سدنا جون با آژانس رفتیم کلاس ژیمناستیک که البته به علت گم شدن کلید سالن کلاس برگزار نشد
راه برگشت تصمیم گرفتیم پیاده برگردیم و از 3 تا پارکی که سر راهمون تا خونه بود استفاده کنیم در انتهای مسیر سدنا جون خیلی خسته بود و در اون مسیر هم نه آژانس بود و نه تاکسی به 133 هم زنگ زدیم ولی ماشینی تو مسیر ما نداشت همه درها انگاری بسته شده بود ولی هنوز ته دلم مطمین بودم یه اتفاق خوب میفته
و همون موقع یک پژو نقره ا ی چراغ زنان به سمت ما اومد با خودم گفتم یا فرشته است یا شیطون ولی انگار خدا مثل همسشه با ما بود ....................................بله فرشته بود
یه آقای مسن و خنده رو و خوش برخورد و با شخصیت که به گفته خودش بخاطر سدنا برا ما نگهداشته بود و ما رو تا منزل رسوندو وقتی پیاده شدیم خیلی ازش تشکر کردیم و با خودم گفتم پس هنوز هم میشه این مردم رو دوست داشت و بهشون اعتماد کرد
و اما شب که بابایی اومد خونه وقتی که داشتم جریان صبح رو براش تعریف میکردم سدنا پرید جلو بابایش و با یه لحن با مزه ای گفت:
بابا ببین من و مامان میشیم 2 تا ولی شما یکیی
بابایی:خوب سدنا جون این یعنی چی؟
سدنا:یعنی ماشین همیشه برا ما و شما با آژانس برو شرکت
من و علی هم در حالیکه دراستدلال دخترمون مونده بودیم زدیم زیر خنده و بابایی در حالیکه قربون صدقه دخمری با این استدلال کردنش میرفت یه چشم محکم گفت و با دخمری مشغول کشتی گرفبن شدن و خونه از جیغ و خنده های اونا رفت رو هواااااااااااااااا
خدا جونم شکرت برا همه نعمتهات
عاشقتم خدا جونمممممممممممممممممممممممممم
سعی نکن متفاوت باشی . فقط خودت باش . این روزها خوب که باشی متفاوت میشوی
, اما سدنا عسل ما
این روزها سدنا جون مشغول کلاس ژیمناستیک و شنا هست و کلی لذت میبره و من از تماشای شادمانی او دو چندان لذت رو میبرم و کلی انرژی برای زندگی و تحصیلم میگیرم دیشب به مهربان همسر میگفتم کاش میتونستی شما هم سر کلاسهاش حاضربشی و کلی از تماشای دخترت حین تمرین لذت ببری
از ماه آینده هم کلاس زبانش رو هم از سر میگیره و در ترم 10 مشغول به آموزش مجدد زبان میشه
همیشه دوست داشتم تفریح و آموزش در کنار هم باشه چون دلم نمیخواد خاطرات کودکی دخترم پر از خستگی و آموزش خشک باشه دوست دارم بچگی کنه و در کنارش او گوشه ها چیزهایی هم یاد بگیره
دوست دارم شاد باشه از ته دل بخنده و حتی جیغ بزنه چون ذاتا بچه پر انرژی و شادیه و نمیخوام چیزی باعث بشه از شادیش کم بشه
این روزها خودم رو برا آزمون ........آماده میکنم و به این نوع انرژی سدنایی نیاز مندم
خدایا خیلی دوستت دارممممممممممممممممممممممم و همیشه شکر گذارتممممممممممممم