خودمونیم....چه پا قدمی داشتن هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا..
کیا؟؟؟؟داداشی و خانوم گلش .
از بعد از عروسیشون یکی یکی دخترا و پسرای فامیل در حال پریدن هستن.
اول از همه پسر دایی...بعدش برادرشوهرم...و در حال حاضرم خواهری .
و البته یکی دیگه از پسر دایی ها هم در حال اوج گرفتن هست
و اما خواهری..
ای جان ....آخر هفته باحضور بزرگ ترهای فامیل هر دو طرف عقد میکنن.
می بینم که بابا علی هم با جناااااااق دار شد.مطمئنم که با جناق های خوبی برای هم
میشن. این روزا هم سخت مشغول امتحاناتم هستم.بابا علی هم آنفولانزا گرفته بدددجووور.
خیلی نگرانشم. تنها کاری که میتونم بکنم اینه که حسابی تقویتش کنم که خیلی بیماریه بدیه.
.دارم تمام تلاشم رو میکنم که برای اخر هفته حالش خوب بشه.دوست ندارم دربرخورد اول
باجناقشو با کسالت ملاقات کنه و توی مراسم بی حال باشه.دعا کنین هر چه زود تر خوب بشه.
پ ن 1 :برم که حسابی کار دارم.
پ ن 2:انشا الله سر فرصت عکس های جدید سدنا و شیرین کاری هاشو براتون اپ میکنم.
دوستان فعلا.
((هفته ی آینده میام اونم با کوله باری از جدید ترین اخبار.
نگران نباشین خیر هست)).
توی فرجه ی امتحاناتم هستم.
سرم بینهایت گرم درس و همون
خبری هست که انشاالله بهتون خواهم داد.
فعلا.
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
تنها اومدم بگم که تولدددددددم مباااااااارک...
امشب تولدم هست و بابا علی مثل هر سال با کادوش منو حساااااابی غافلگیر و خوشحااااال کرد.
بابا علی ممنووووووووووووووووووووووووووووون.
کلی خبر دارم براتون که انشا الله سر فرصت میام و براتون اپ میکنم.
فعلا.
میریم که یک پست میان ترمی رو در اوووووووج درس داشته باشیم. این روزا
اصلا وقت آپ کردن رو ندارم و تمام مدت مشغول کارهای خونه و رسیدگی به سدنا
و درس خواندن و آمادگی برای میان ترم و پایان ترم هستم.فردا امتحان میان ترم دارم و
در واقع دومین امتحان میان ترمم هست و تا حدودی افتادم روی ریل درس خواندن.این روزا
مامان و خاله جون سدنا که ایشون خدارو شکر این هفته ای که امتحانات میان ترم من شروع
شده امتحانات میان ترمش تمام شد و کلی ذوق کردم که کمک حالم هست و هیچ
نگرانی ایی برای درس خواندن ندارم چون مثل دوران مجردی با خیال راحت میرم طبقه ی بالای
مامانینا درس می خوانمو سدنا هم پیش خاله جونش کلی حال میکنه.
الانم از خونه ی مامانینا اومدم خونمون .از عصر با مادر شوهر جان و مامان و ...داشتیم لپه ها ی
نذریه مامانینا رو پاک میکردیم.جاتون خالی برای ظهر تاسوعا بابایینا قیمه و پلو نذر دارن که هر سال
به تعداد افرادی که حاجتشونو میگیرن اضافه میشه> در نتیجه به تعداد دیگ های غذا هم اضافه
میشه..اینه که امسال هم یک دیگ دیگه اضافه شد.خلاصه این که این روزا حسابی سرمون شلوغ
هست و مشغول تدارکات نذری هستیم.
پ ن ۱:دوستان نگران نباشین.اون اتفاق اتفاق نگران کننده ای نیست.به موقع اش میگم بهتون.
پ ن ۲:از دوستانی که با وجود غیبت های طولانی مدت ما کلبه ای ها میان و کامنت میگذارن
ممنونیم.
پ ن۳:امروز این جا حسااااااااااااااااابی بارون امد و هوا خیلی عالی شد.واقعا بعد از اون الودگی نیاز
بود.جای شکرش باقیه.
پ ن ۴:سدنا هم سلام میرسونه.میگه بخشیدا شمنده.(ببخشیدا.شرمنده)