31 سالمه همسری دارم به پاکی باران که عاشق هم هستیم و با عشقی پاک در کنار دختری مهربون و با احساس مثل پدرش با هم زندگی آرومی داریم
عاشق درس خوندن و کتابم از محیطهای زنونه خوش نمیاد تو شغلم از آقا بالا سر و رییس داشتن بیزار بوده و هستم برا همین و خیلی دلایل دیگه شروع دوباره در تحصیلم داشتم و عاشق رشته ام هستم و عالی پیش رفتم به گونه ای که در 6 ترم با معدلی خوب درسم رو در رشته حقوق تموم کردم البته هرانجه دارم در اول مدیون خدای مهربونم هستم و بعد همسر صبور و فداکارم که در تمام زندگیم رد پای مهربانی همکاری و صداقتش هست و پدری نمونه برا دخترمون که همیشه میتونه به داشتن چنین پدری مدیر باشعور و مهربان به خودش بباله
دوستتون دارممممممممممممممممم
ادامه...
ای بابا.پس من چی بگم؟؟؟؟؟...دست روی دلم نگذارین که خوووووووووون. یاد سقوط یک فرشته به خیررررررررررررررررررر. بدو بیا اپ کن. سدنااااااااااااااااااااا رو ببوووووووووووس.. فعلا. بای.
دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند
مبتلا شدیم به زندگی سپید گریستیم سیاه خندیدیم خاکستری پوشیدیم سبز دل بستیم زردجدا شدیم آبی نگریستیم و سرخ میمیریم خداوندا بی رنگی کجاست؟ به رنگ تو بودن چه محال است که تمام افسوسم از این است که ما از توئیم پس اینهمه رنگ چرا؟
بنال ای نی که من غم دارم امشب نه دلسوز و نه همدم دارم امشب دلم زخم است از دست غم یار هم از غم چشم مرهم دارم امشب همه چیزم زیادی میکند، حیف!!! که یار از این میان کم دارم امشب چوعصری آمد از در ،گفتم ای دل همه عیشی فراهم دارم امشب ندانستم که بوم شام رنگین به بام روز خرم دارم امشب برفت و کوره ام در سینه افروخت ببین آه دمادم دارم امشب به دل جشن عروسی وعده کردم ندانستم که ماتم دارم امشب درآمد یار و گفتم دم گرفتی دمم رفت و همه غم دارم امشب به امید اینکه گل تا صبحدم هست به مژگان اشک شبنم دارم امشب مگر آبستن عیسی است طبعم که در دل بار مریم دارم امشب سر دل کندن از لعل نگارین عجب نقشی به خاتم دارم امشب اگر روئین تنی باشم به همت غمی همتای رستم دارم امشب غم دل با که گویم شهریارا که محرومش زمحرم دارم امشب
همیشه دیده ام که باغ و کوه و دشت برای دیدن بهار چه بیقرار انتظار می کشند که با رسیدنش پر از جوانه و صدا شوند و از غم خزان رها شوند و من در انتظار یک بهار ماندنی ترم که قلب باغ و کوه و دشت مست اوست و رویش جوانه های منتظر به دست اوست
قلمت را بردار بنویس از همه خوبیها زندگی،عشق،امید و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست گل مریم،گل رز بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال از تمنا بنویس از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود از غروبی بنویس که چو یاقوت و شقایق سرخ است بنویس از لبخند از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر جای جهان می نگرد قلمت را بردار روی کاغذ بنویس زندگی با همه تلخی ها شیرین است.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ما هم:)
سلام
ما هم دلمون برای شما تنگ شده بود
سلام
پس چرا اپ نمی کنی
از این دختر نانازی چه خبر
ای بابا.پس من چی بگم؟؟؟؟؟...دست روی دلم نگذارین که خوووووووووون.
یاد سقوط یک فرشته به خیررررررررررررررررررر.
بدو بیا اپ کن.
سدنااااااااااااااااااااا رو ببوووووووووووس..
فعلا.
بای.
زندگی دفتری از خاطره هاست:
بارها دیده ام و می بینم-
مادری اشک آلود
با نگاهی پردرد
چشم در چشم غم آلود پسر دوخته است
وز تهی دستی خویش-
بهر تنها فرزند-
سالها حسرت و ناکامی اندوخته است
پشت سر می بیند-
دشت تا دشت، غم و غربت و سرگردانی
پیش رو مینگرد-
کوه تا کوه پریشانی و بی سامانی
من بجز سکه اشک-
چه توانم که بپایش ریزم؟
نه مرا دستی هست-
که غمی از دل او بردارم
نه دلی سخت کزو بگریزم
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند
من به خط و خبری از تو قتاعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست . . .
سلام
امیدوارم همیشه خوب و سلامت باشین
به خدا دلم تنگ شده بود براتون
هم شما و هم سدنا جون وهم خاله سانا
راستی من خبری از خاله سانا ندارم
وبشو بسته؟
اگه میشه یه خبر ازش بهم بدین
یادمه اونوقتی که عسلک به شما اجازه ی وبگردونی نمیداد
من سراغتونو از خاله سانا میگرفتم.
اما حالا باید سراغ خاله رو از شما بگیرم.
راسی به علی آقا هم سلام برسونین.
به قول خاله سانا
یا علی
ای یار دیرین
و ای عزیز نرفته از یاد
خوشحالم که هنوز مرا نبردی از یاد!
مبتلا شدیم به زندگی
سپید گریستیم
سیاه خندیدیم
خاکستری پوشیدیم
سبز دل بستیم
زردجدا شدیم
آبی نگریستیم
و سرخ میمیریم
خداوندا بی رنگی کجاست؟
به رنگ تو بودن چه محال است که تمام افسوسم از این است که ما از توئیم پس اینهمه رنگ چرا؟
نیومدینا
سبو بشکست و دل بشکست و جام باده هم بشکست
خدایا در سرای ما چه بشکن بشکن است امشب
بنال ای نی که من غم دارم امشب
نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
دلم زخم است از دست غم یار
هم از غم چشم مرهم دارم امشب
همه چیزم زیادی میکند، حیف!!!
که یار از این میان کم دارم امشب
چوعصری آمد از در ،گفتم ای دل
همه عیشی فراهم دارم امشب
ندانستم که بوم شام رنگین
به بام روز خرم دارم امشب
برفت و کوره ام در سینه افروخت
ببین آه دمادم دارم امشب
به دل جشن عروسی وعده کردم
ندانستم که ماتم دارم امشب
درآمد یار و گفتم دم گرفتی
دمم رفت و همه غم دارم امشب
به امید اینکه گل تا صبحدم هست
به مژگان اشک شبنم دارم امشب
مگر آبستن عیسی است طبعم
که در دل بار مریم دارم امشب
سر دل کندن از لعل نگارین
عجب نقشی به خاتم دارم امشب
اگر روئین تنی باشم به همت
غمی همتای رستم دارم امشب
غم دل با که گویم شهریارا
که محرومش زمحرم دارم امشب
همیشه دیده ام که باغ و کوه و دشت
برای دیدن بهار
چه بیقرار انتظار می کشند
که با رسیدنش
پر از جوانه و صدا شوند
و از غم خزان رها شوند
و من
در انتظار یک بهار ماندنی ترم
که قلب باغ و کوه و دشت مست اوست
و رویش جوانه های منتظر به دست اوست
قلمت را بردار
بنویس از همه خوبیها
زندگی،عشق،امید
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریم،گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنا بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبی بنویس
که چو یاقوت و شقایق سرخ است
بنویس از لبخند
از نگاهی بنویس
که پر از عشق
به هر جای جهان می نگرد
قلمت را بردار
روی کاغذ بنویس
زندگی با همه تلخی ها شیرین است.