کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

کلبهء عشق ما

عکسها و خاطرات دخترم سدنا الهه دریاها خدای خوبیها

ما داریم تند تند میاییم..نگین نگفتین هاااااا**********

با عرض سلام و خسته نباشید و اروزی قبولی طاعات و عبادات برای تک تک عزیزان , 

اومدم که یک پست دیگری در این ماه مبارک داشته باشم. تلاشم بر این هست که 

 بتونم  مثل قدیم ها حضور پر رنگ تری رو داشته باشم  و بیشتر از خودم و بابا علی 

 و عسلکمون بنویسم , و خاطرات بیشتری رو از خودمون در این کلبه ی کوچک به  

یادگار بگذارم.گفتم خاطرات و یاد دیروز که روز  به یاد ماندنی ایی برای ما بود افتادم. 

و اما دیروزــــــــــ

دیروز عصر در شرف رفتن به خونه ی اقاجون سدنا (باباییه علی )بودیم که مامان  

تماس  گرفتند و گفتند  استاد ایرج خواجه امیری  اومدن باغمون و قرار هست شب  

هم یک بزم خانوادگی خونه ی یکی از اقوام داشته باشیم ,هر چند که عصرش  

نتونستیم  بریم باغ بابایی(به دلیل برنامه ای که معمولا اکثر خانواده ها در روزهای 

جمعه برای رسیدگی به  کارهای هفتگیشون دارن ),شب بعد از  افطار کردن و خوردن  

شام در خونه ی اقاجون(پدرشوهری),همراه با خواهریینا رفتیم خونه ی یکی از اقوام  

و تا ساعت ۱:۳۰اونجا بودیم.سدنا هم از همون اول مراسم تا اخرش وسط بود و دست  

دستی میکرد و رقص پا و کمرمیرفت و با بچه ها شیطونی می کردن.  

(جدی جدی سدنا چه جوری با موسیقیه سنتی می تونه برقصه؟؟؟!!!! 

این سوالیه که دیشب بادیدین این صحنه که همه توی حس بودند و اروم سرشونو با    

خواندن استاد تکون میدادن و سدنا با تمام انرژیش میرقصید برام پیش اومد!!!!!!!!))

استاد (ایرج) هم با وجود این که سنی ازشون گذشته !ولی باز با صدای گیراشون  

پیر وجوون رو جذب کرده بودن ,البته اقای خوش الحان هم  با ویالونی که میزدند 

 هوش از سر همه پرونده بودند و باعث شدند شب به یاد ماندنی ایی برای همه  

در دفتر خاطرات ذهنشون ثبت بشه.  

امروز عصر هم با دخمرمون رفتیم باشگاه و مثل همیشه پا به پای من ورزش کرد, 

یعد از باشگاه هم اومدم خونه و افطاری رو اماده کردم و الانم بابا علی از خستگی   

خوابش برده و منم که یک صفحه ی پر نور جلوی چشمانم هست و  انگشتانم  

روی کیبورد واسه ی خودشون قدم میزنند و ذهنمم  فلش بک زده به وقایع و ا تفاقات 

 گذشته . بله...این ها هستن که با هم میشن یک سری نوشته که 

بعد از مدتی این  نوشته ها  میشن  خاطره. 

پ ن ۱:خداوندا عزیزانی دارم که شایسته ی احترمن و یادشان مایه ی ارامش 

انان را دراین ماه مبارک اکرام کن و بر صفات نیکشان بیفزای. 

پ ن ۲:دوستان در این ماه مبارک بر سر سفره های افطار و خلوت های شبانتون  

ما کلبه ای ها رو افراموش نکنین.  

نظرات 5 + ارسال نظر
سحربانو یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 01:39 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

اینجوری قبول نیست ما عکس می خوایممممممممممممممم.

ققنوس یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 04:36 ب.ظ

احساس می کنم اون حس خوب به من هم منتقل شده
ممنون

دایی حامد یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 10:23 ب.ظ http://deltalogo.blogfa.com


به خدا گفتم : « بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو دریا مال من موجش مال تو ماه مال من خورشید مال تو ... »

خدا خندید و گفت : « تو بندگی کن ، همه دنیا مال تو من هم مال تو ... »

دایی حامد یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 10:24 ب.ظ http://deltalogo.blogfa.com


خدا جون

خیلی با مزه بود

عاطفه (دختر خاله بابای سدنا) جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 01:46 ق.ظ

سلام به اهالی کلبه سبز شما..
اتفاقا رقص سدنا با آهنگ و صدای سنتی نشون دهنده ثابت قدمی سدنا در رسیدن به اهدافش هست. خوبه که با همون رقصید تا اینکه ناراحت بشه و هی بگه آهنگ شاد میخوام:دی

جدی ایرج خواجه امیری اراک بوده؟ نمیدونستم یه جورایی آشنا هستید..
واقعا جالبه، اسم آهنگی که اینقدر قشنگ بوده رو ای کاش نوشته بودی.


مستدام باشید./

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد